پشت سر گذشتن یروز گند خسته کننده!
امروز شنبه یازده بیدار شد و بردمش بعد خوردن صبحانه مهد. ده دقه بعد ورود به مهد توجهش به شلنگ اب و استخر جلب شد.. دیگه روزگاری از ما دروردی با جیغ و گریه و خودتو پرت کردن رو زمین ،که الابلا آب بازی میخوام.. ده دقیقم رفتی بازی ولی نمیشد که... تمام مربیا خیره خیره بهت نگاه میکردن هیچکس از پس گریت بر نمیومد..بردنت اتاق اسباب بازی...بادکنک بهت دادن ولی مگه از گریه دست بر میداشتی...... منم که دیگه جو و اوضاع رو اینطوری دیدم برت داشتم آوردمت خونه..کل راهو زق زدی و گریه که اب بازی میخوام... اعصابم در حد یه نخ کش اومده بود..دوسه بار ناخوداگاه داد زدم سرش و پشتش زدم ولی ول کن نبود..همش گریه.. دیگه خسته،گرمازده کوفته بکش بکش بچه ت...
نویسنده :
مامان سحر
20:07